شهید مدافع حرمی که به عنوان جاسوس دستگیر شد
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۱۰۶۱۳۷
خبرگزاری فارس؛ تهران: «گاهی اوقات شما میبینید از یک روستا یک شخصیت منور و نورانی برمیخیزد؛ از یک روستای اطراف شهریار یک جوان فداکار و نورانی مثل مصطفی صدرزاده به وجود میآید. ما از این مصطفیهای صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم، هزاران داریم؛ اینها همه امیدبخش است.»
این بیان رهبر معظم انقلاب در خصوص شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده بود که در سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) بود که دوباره توجهها را به سمت این شهید و رازهای مسجد امیرالمومنین کهنز شهریار که مصطفی به همراه شهید سجاد عفتی و شهید محمد آژند از آنجا به سمت جبهههای دفاع از حریم اهل بیت شتافتند، معطوف کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شهید «مصطفی صدرزاده» با نام جهادی «سیدابراهیم» متولد شهریورماه ۱۳۶۵ در شهرستان شوشتر استان خوزستان است تا ۱۱ سالگی و سالهای جنگ در اهواز زندگی کرد و سپس در کهنز شهریار به زندگی خود ادامه داد و سرانجام در سن ۲۹ سالگی در اول آبان ماه ۱۳۹۴ همزمان با ظهر تاسوعا در سوریه و به عنوان فرمانده گردان عمار لشکر فاطمیون به مقام والای شهادت رسید.
رهبر معظم انقلاب همچنین در تقریظی که مدتی پیش برای کتاب سرباز روز نهم منتشر شد، چنین نوشتند: «پیش از این کتاب دیگری در شرح حال شهید صدرزاده خواندهام، ولی ابعاد شخصیت محبوب و چندجانبه این شهید عزیز در این کتاب بیشتر بیان شده است. این چهره برجسته بی شک یک الگو است برای جوانان امروز و فردا. اراده قوی، فهم درست، روحیه ایثار، شجاعت، خستگیناپذیری، ادب، دلِ انباشته از محبت و صفا، و بسی دیگر از خصوصیات برجسته، بخشهائی از شخصیت این جوان فداکار و انقلابی نسلهای دوم و سوم انقلاب است. خواندن این کتاب برای من غبطهانگیز است. این گلهای سرسبد به چه مقاماتی رسیدند، و من و امثال من چگونه در این مسیر، پای در گل ماندیم. سلام و صلوات خدا بر شهید مصطفی صدرزاده و همسر صبور و پدر و مادر ایثارگر او.»
خانم ابراهیمپور همسر شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده که حالا با ۲ فرزند خود و یادگار شهید زندگی میکند، در جمع مدیران استانی خبرگزاری فارس حاضر شد و بخشی از خاطرات و زندگی این شهید را چنین روایت میکند.
ماجرای نذر مادری که ۲۶ سال بعد ادا شد
- صحبتکردن از شهدا کار سختی است چون فقط خودشان میتوانند خود را توصیف کنند. آقا مصطفی متولد سال ۱۳۶۵ بود و در سن ۲۹ سالگی زمانی که پدر دو فرزند بودند، ظهر تاسوعا و درست در اوقاتی که مادرشان او را نذر کرده بود، به شهادت رسید.
- ایشان در سه سالگی و چند دقیقه قبل از اذان ظهر روز تاسوعا تصادف میکنند و به مادرشان اطلاع میدهند که مصطفی مُرد. وقتی مادر بلند میشوند تا بروند حال پسرشان را ببینند، گویا توان را در خود نمیبینند و به کتیبه حضرت عباس(ع) نگاهی میکنند و در دلشان نیت میکنند که یا حضرت عباس پسرم را الان نگه دارید تا من او را برای شما سرباز کنم.
- جالب اینجاست که وقتی در ظهر تاسوعای سال ۹۴ همه دلشوره داشتیم حتی محمدعلی شش ماهه نیز بیتابی میکرد، مادر آقا مصطفی هم وقتی برای رفتن به مراسم روضه آماده میشد این نذر را به پدرشان یادآوری کرد و گفت که دلشوره دارم.
- وقتی شب عاشورا خبر شهادت را به ما دادند، مادر از هر کس که میآمد ساعت لحظه شهادت مصطفی را میپرسید که گفتند چند دقیقه قبل از اذان ظهر که مادر گفت در همان لحظهای که نذر کردم، نذرم ادا شد.
-خداوند به ما در روز میلاد حضرت علیاصغر(ع) سال ۹۴، محمدعلی را به ما هدیه داد و وقتی آقا مصطفی پس از مجروحیت به بیمارستان منتقل شده بود، محمدعلی هم در همان بیمارستان به دنیا آمد و به آقا مصطفی میگفتم که نمیدانم با این پسربچه در روز عاشورا چه کار خواهم کرد و چطور در آن روز به او آب یا شیر دهم و دست تقدیر به نوعی چرخید که روز عاشورا و فردای روزی که خبر شهادت را به ما دادند، عاشورایی در منزل ما به پا بود و من اصلا نتوانستم محمدعلی را بغل کنم.
مصطفی؛ دلانباشته از محبت
- از خصوصیات آقا مصطفی همانطور که حضرت آقا در تقریضی که نوشته بودند، دلانباشته از محبت و واقعا خداوند به من لطف کرد که الان نزدیک به ۱۶ سال است با یکی از اولیاء او زندگی میکنم، بله هنوز با هم زندگی میکنیم و این لطف خداست که هیچ زمان برای همسر من مرگی نیست.
- درست است که زندگی او از نوعی به نوع دیگر تغییر کرده اما این دلانباشته از محبت را ۱۶ سال با معنای واقعی کلمه احساس کردم و در زمان حضور در جسم خاکی، یک مرد تمام محبت را به زبان ابراز کند و نه فقط برای همسرش بلکه برای فرزندش، پدر و مادرش، تمام دوستان و آشنایان.
- حضرت آقا نیز فرمودند کسی که عشق الهی را به عشقهای زمینی و خوشی ابدی را به خوشی دنیایی ترجیح داد و کسی که تمام وجودش محبت بود و برای من سوال بود که آقا مصطفی در سوریه چطور میجنگد و جالب است که یک بار زمانی که فاطمه خانم کوچک بود و در خانه بازی میکرد انگار که زمان بازی چند مورچه را میکشت و آقا مصطفی تنها جایی که خیلی عصبانی شد و به پشت دست فاطمه زد، اینجا بود و پس از اعتراض من گفت که باید بداند که اینها جان دارند و نباید موجود زنده را بکشد.
- همیشه برای من چگونه جنگیدن ایشان در کنار دلرحمی و محبتشان سوال بود که به آیات آخر سوره کهف رسیدم که اولیا خدا با دشمنانشان سرسخت و با دوستان بسیار رئوف هستند و آقا مصطفی واقعا این چنین بودند و امثال ایشان و شهدای مدافع حرم در خط مقدم جهاد با دشمن رو در رو بودند و اصحاب رسانه در خط مقدم جنگی هستند که دشمن دیده نمیشود و در خط مقدم جهاد تبیین حضور دارند.
مصطفی خانهاش را برای برپایی هیأت و پایگاه فرهنگی فروخت
- روز خواستگاری که آقا مصطفی آمد و چند دقیقهای که با هم صحبت کردیم، تنها چیزی که ایشان گفتند این بود که من صرفا به دنبال همسر نیستم و به دنبال همسنگر هستم و من گفتم که در حال حاضر مگر جنگی است که گفتند جنگ نظامی نیست اما جنگ فرهنگی در جریان است و من در این جنگ به دنبال همراه هستم و من هم تمام تلاشم را برای همراهی کردم ولی جا ماندم.
- بسیار دیدهام که خیلیها در این مسیر به دلیل ضعفها و کمکاریها از سوی دیگران یا مسؤولان دچار دلسردی شدهاند ولی آقا مصطفی در تمام این مسیر حتی اگر کسی کمکی نمیکرد و بودجهای نداشتند، از خودشان مایه میذاشتند و فکرش را بکنید آقایی با دو فرزند با این که میداند مستاجر است اما چون در محله پایگاهی برای انجام کار فرهنگی نیست، خانه خود را زیرقیمت میفروشد و با پول آن کانکسی میخرد و گوشه پارک میگذارد و آنجا را تبدیل به هیات و پایگاه بسیج میکند.
- چون آن خانه به نام من بود گفتم که ای کاش حالا که خانه را فروختید، کانکس را در جایی میگذاشتید که محل تجمع معتادین نبود، پارک ما جایی بود که از غروب کسی نمیتوانست رفتوآمد کند که آقا مصطفی در حین صحبت من گفت که ما مامور به وظیفه هستیم و نتیجه ارتباطی به ما ندارد و پایگاه امام روحالله و حسینیه شهدای گمنام را در آنجا بنا نهادند و درخواست دو شهید گمنام نیز دادند.
- وقتی آقا مصطفی درخواست دو شهید گمنام را به مسؤول مربوطه ارائه داد، آن آقا نامه را پرت میکند و میگوید که شما معنی شهید و جنگ را نمیدانید اما ایشان با وجود این برخورد، مجدد نامه زدند و مصمم برای انجام کار درست بودند و همانطور که برای رفتن به سوریه مصمم بودند و از هر طریقی که میرفتند بیرونشان میکردند، از طریقی دیگر میرفتند.
مدافع حرمی که به عنوان جاسوس دستگیر شد
- آخر آقا مصطفی خودشان را به عنوان افغانستانی جا زدند و زبان افغانستانی یاد گرفته و پاسپورت گرفتند که باز هم از این طریق دچار مشکل شدند که توانستند مدیریت کنند و پیش از ورود با فرمانده تیپ فاطمیون دوست شده بودند و او را در جریات اقدامات و تواناییهای خود گذاشته بود و جالب آنجا بود چون آقا مصطفی زبان افغانستانی را از یک کارگر اهل تسنن یاد گرفته بود و لهجه اهل تسنن افغانستان را داشت، آقا مصطفی را به عنوان جاسوس گرفته بودند.
- به شهید ابوحامد میگویند بیایید این جاسوس را ببینید و وقتی وارد اتاق میشود میبیند که این جاسوس آقا مصطفی است و میگوید من ایشان را میشناسم و با وساطت او آقامصطفی از آنجا خارج و پس از آن فرمانده گردان در تیپ فاطمیون میشوند.
- با پیگیریهای مکرر آقا مصطفی دو شهید گمنام را در آن پارک خاکسپاری کردند و بعد از شهادت اولین سالگرد شهادت در همان پارک شهدای گمنام برگزار شد و گمان نمیکردم که جمعیت نهایت بیشتر از هزار نفر باشد و بعد از سالگرد وقتی گزارش برنامه را دادند، گفتند که ۶ هزار نفر برای مراسم اولین سالگرد حضور داشتند که همانجا به این رسیدم که ما مامور به انجام وظیفه هستیم و اگر آقا مصطفی از خانه، پسر ۶ ماهه و دختر ۶ سالهاش گذشت، خداوند هزاران برابر چه برای او در آن دنیا و چه برای فرزندانش در این دنیا جبران کرد.
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: شهدای مدافع حرم مصطفی صدرزاده شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده کهنز کهنز شهریار شهریار عابدان کهنز همسر شهید صدرزاده تیپ فاطمیون کتاب سرباز روز نهم مصطفی صدرزاده آقا مصطفی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۱۰۶۱۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
انتشار اسناد ساواک درباره بازرسی از همسر سیدمصطفی خمینی
فرزند آیتالله مرتضی حائری یزدی و نوه مؤسس حوزه علمیه قم، عروس رهبر انقلاب ۱۳۵۷ و همسر سیدمصطفی خمینی؛ هرکدام این نسبتهای خانوادگی کافی بود تا معصومه حائری یزدی تحتنظر و مراقبت ساواک باشد.
به گزارش ایسنا به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، معصومه حائری یزدی پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ در ۸۶ سالگی درگذشت و هشتم اردیبهشت پس از تشییع در حرم حضرت معصومه (س) در بقعه شیخ فضلالله به خاک سپرده شد. محل دفن او از این جهت نمادین است که بقعه شیخ فضلالله نوری در سالهای دور محل ملاقات امام راحل و آیتالله مرتضی حائرییزدی بود که بهجز همکاری در هیئت مصلحان حوزه، هرروز هنگام غروب آنجا باهم گفتوگو میکردند.[1]
ازدواج سیدمصطفی و معصومه در سال ۱۳۳۳، پیوند دو خاندان خمینی و حائری یزدی بود؛ این زندگی مشترک پس از ده سال با تبعید سیدمصطفی خمینی همراه پدر، وارد مرحله تازهای شد و تا زمان شهادت همسر در اول آبان ۱۳۵۶، معصومه حائری بارها برای دیدارش به نجف رفت و برگشت.
یکی از سندهایی که در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی وجود دارد (شماره پرونده ۳۹۲) ، موافقت اداره کل سوم ساواک با درخواست معصومه حائری برای صدور گذرنامه جهت مسافرت به عراق را نشان میدهد.
طبق این اسناد، شهربانی کل کشور در نامهای محرمانه از ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور درباره تقاضای صدور پروانه خروج از کشور استعلام میگیرد:
«شهربانی کل کشور
تاریخ ۴۶/۶/۱۳
از شهربانی کل کشور (اداره اطلاعات)
به تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور
درباره معصومه حائری یزدی فرزند مرتضی شناسنامه ۶۹۲۳۵ قم متولد ۱۳۱۷
نامبرده بالا طی تسلیم شرحی اعلام نموده مدتی قبل برای دیدار بستگان خود از عراق به ایران مراجعت و جهت بازگشت به کشور مزبور به منظور ملحق شدن به همسرش حاج سیدمصطفی خمینی تقاضای صدور پروانه خروج نموده است. خواهشمند است دستور فرمائید نسبت به انجام درخواست مشارالیها نظریه اعلام دارند.
رئیس شهربانی کل کشور . سپهبد مبصر از طرف سرتیپ صمد پاکپور»
اداره کل امنیت داخلی ساواک در گزارشی خیلی محرمانه دستور میدهد که ضمن موافقت با عزیمت عروس آیتالله خمینی در موقع خروج او بازرسی بدنی شود:
«سازمان اطلاعات و امنیت کشور
تاریخ: ۴۶/۶/۱۹
گزارش
درباره: بانو معصومه حائری یزدی (همسر مصطفی خمینی فرزند آیتالله خمینی)
محترماً به عرض میرساند شهربانی کل کشور صلاحیت مشارالیها را جهت صدور پروانه خروج به مقصد کشور عراق از ساواک استعلام نموده است.
با توجه به اینکه همسر مشارالیها در عراق بسر میبرد و قبلاً هم با عزیمت او موافقت گردیده در صورت تصویب ضمن موافقت با عزیمتش در موقع خروج او از مرز ضمن بازرسی وسائلش توسط بانوئی بازرسی بدنی هم انجام شود.»
در نهایت اداره کل سوم ساواک با سفر او به عراق موافقت میکند:
«سازمان اطلاعات و امنیت کشور
از اداره کل سوم
به مدیریت کل اداره نهم (۹۱۱)
درباره: معصومه حائری یزدی فرزند سید مرتضی
بازگشت ۹۱۱/۷۸۶۹-۴۶/۶/۱۸
عزیمت مشارالیها به کشور عراق از نظر این اداره کل بلامانع است.
مدیرکل اداره سوم. مقدم۴۶/۷/۱»
رفتوبرگشت همسر سیدمصطفی خمینی به ایران در سالهای بعد هم از سوی ساواک تحت نظر بود؛ یکی در سال ۱۳۵۵ گزارش ساواک قم درباره سفر بانو خدیجه ثقفی (همسر امام) با معصومه حائری یزدی (همسر مصطفی خمینی) و نوههای ایشان از عراق به تهران و قم به منظور دیدار اقوام.
در این گزارش با موضوع «ورود همسر و عروس خمینی به ایران» آمده است: « روز پنجشنبه ۳۵/۴/۳ همسر خمینی به اتفاق عروسش (همسر مصطفی) و نوههایش از بغداد وسیله هواپیما وارد تهران شدند. همسر خمینی به منزل پدرش رفته و چند روزی برای دیدن خویشاوندانش در تهران خواهد ماند ولی همسر مصطفی (عروس خمینی) به قم آمده و به منزل آقا مرتضی حائری وارد شده است. همسر محمدعلی موسوی که دختر آقای بنابی است و در نجف با عروس خمینی سابقه دوستی داشته در قم به ملاقات ایشان رفته بود و از قول وی نقل میکرد که آقای خوئی اخیراً که خواست درس شروع کند کسی را نزد آقای خمینی فرستاد و از ایشان صلاح کرد و به صلاح آقای خمینی درس را شروع کرده است لکن خود خمینی تاکنون درس شروع نکرده و از وضع آنجا بسیار ناراحت است. وی افزوده بود که وضع آخوندها در نجف فعلاً تا حدودی خوب است و افرادی که از طرفداران خمینی هستند به هیچ وجه مورد تعرض حکومت واقع نمیشوند بلکه از دیگران آزادتر زندگی میکنند ولی حوزه نجف بسیار محدود شده است و اضافه کرده بود که محمدعلی منتظری هم در نجف است و اکثراً به مسافرت میرود.
نظریه شنبه - نظری ندارد.
نظریه یکشنبه - مفاد گزارش صحیح است. همسر مصطفی خمینی دختر آقای مرتضی حائری است که به منطور دیدن والدین و خویشاوندانش به ایران مراجعت کرده و به قم آمده. ضمناً همسر خمینی هم دختر ثقفی است و والدینش در تهران سکونت دارند. نامبرده مسلماً پس از مدتی طبق معمول به منظور دیدن فرزندانش به قم خواهد آمد.
نظریه دوشنبه - نظریه یکشنبه مورد تایید میباشد. ضمناً دو برگ فتوکپی نامه خمینی و همسرش که برای دخترشان به آدرس قم ارسال شده جهت مزید استحضار به پیوست تقدیم میگردد.
نظریه سهشنبه - مفاد گزارش خبر و نظرات داده شده مورد تائید است.»
چند ماه پس از شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی، اداره کل سوم ساواک در ۲۲ تیر ۱۳۵۷ از ساواک اراک برای تحقیق در زمینه بازگشت فرزند و همسر او به قم استعلام کرد: «طبق اطلاع نوه خمینی به نام حسین مصطفی خمینی فرزند مصطفی به اتفاق مادرش به ایران عزیمت و گویا در قم سکونت دارد. سریعاً در این زمینه تحقیقات لازم معمول نتیجه اعلام - ثابتی
گیرنده - سازمان قم جهت اقدام لازم و اعلام نتیجه»
سه ماه بعد نمایندگی ساواک در کویت در گزارشی خیلی محرمانه، منشأ تأیید نگرانی آیتالله شهابالدین مرعشی نجفی و علمای تهران و قم از محاصره منزل امام خمینی توسط دولت عراق را «همسر مصطفی مرحوم» عنوان کرد:
«موسویان ضمن یک تماس تلفنی با شیخ فتوت در کویت به او گفته آقایان نجفی مرعشی و چند تن از علماء در تهران و قم اطلاع پیدا کردهاند که منزل آقا (خمینی) را دولت عراق محاصره کرده و آقایان ناراحت هستند. شما تحقیق کنید و نتیجه را به ما بگوئید. شیخ فتوت هم کوشش کرد که مستقیما با منزل خمینی تماس بگیرد ولی نتوانست و سپس به منزل پسرش مرحوم مصطفی تلفن کرد و عروس خمینی موضوع را تأیید و اضافه نمود که آقا برای نماز و زیارت به حرم میروند ولی خیلی از این وضع ناراحت هستند و دولت عراق تحت عنوان محافظت از آقا این کار را میکند اما چون اعتراض کردهاند قرار است تا فردا مأمورین را بردارند و لذا فردای روز بعد شیخ نامبرده تلفن کرده و متوجه شده که منزل از محاصره خارج شده است.
نظریه منبع - زمانیکه مصطفی خمینی زنده بود شیخ فتوت به لحاظ روابط و آشنایی قبلی با او از قم به منزل آنان در عراق میرفت و با این لحاظ عروس خمینی او را کاملا میشناسد و مطالبی را که میگوید صحت دارد.
نظریه ۱ - مفاد گزارش و نظریه منبع صحت دارد.
نظریه ۲- نظریه ۱ مورد تأیید است.»
پینوشت:
1- زندگانی زعیم بزرگ عالم تشیع آیتالله بروجردی، علی دوانی، ص 313
انتهای پیام